پایگاه بسیج شهید باکری شهرک آزادگان - نظرآباد

پایگاه بسیج شهید باکری شهرک آزادگان - نظرآباد

بسیج ، مدرسه عشق است . امام خمینی(ره)
پایگاه بسیج شهید باکری شهرک آزادگان - نظرآباد

پایگاه بسیج شهید باکری شهرک آزادگان - نظرآباد

بسیج ، مدرسه عشق است . امام خمینی(ره)

داستان کوتاه


کلبه کوچک


تنها بازمانده یک کشتی شکسته ، توسط جریان آب به جزیره ای دور افتاده برده شد ،

او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می کرد تا اورا نجات بخشد ،

او ساعت ها به اقیانوس چشم می دوخت ، تا شاید نشانی از کمک بیاید اما هیچ چیز به چشم نمی آمد .

سرآخر نا امید شد و تصمیم گرفت کلبه ای کوچک بسازد تا از خود و وسایل اندکش بهتر محافظت نماید.

روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت ، خانه را در آتش یافت ، دود به آسمان رفته بود ،

بدترین چیز ممکن رخ داده بود.

 او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: " خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی ؟ "

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می شد از خواب برخاست ،

آن کشتی  می آمد تا او را نجات دهد .

مرد از نجات دهندگان پرسید : " چطور متوجه شدید که من اینجا هستم ؟ "

آنها در جواب گفتند : " ما علامت دودی را که فرستادی ، دیدیم . " 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد